آرابلا و دوست پسرش دیوید به تازگی از هم جدا شده اند. آنها هنوز در این تصمیم ثابت قدم نشده اند، آنها به سؤال بعدی می پردازند: چگونه باید به همکلاسی های خود در مورد آن بگویند تا از موقعیت های ناخوشایند در مدرسه جلوگیری کنند؟
هانا هدف گرا قبل از اینکه خیلی دیر شود فرزند دیگری می خواهد، اما به طور غیرمنتظره ای دوست پسرش از او جدا می شود و دنیای هانا به هم می ریزد. هانا شروع به درک این موضوع می کند که ممکن است به دنبال چیزهای اشتباهی در زندگی باشد...
توماس و ماری در حال طلاق گرفتن هستند و باید یک آخر هفته ملاقات کنند تا خانه تابستانی خود را خالی کنند و بفروشند. هیچ کدام از آنها از نیت واقعی دیگری خبر ندارند. زن جوانی ناگهان با برنامه ای حسادت آمیز ظاهر می شود ...
یک نوپرست میانسال در استکهلم درحال تمرین است و برای مسابقه اسکی 90 کیلومتری Vasaloppet تمرین می کند. خواهرش برعکس است، شغلی ندارد، مشروب می خورد اما یک دختر دارد. ناگهان اسرار فاش می شود و وعده هایی داده می شود....
«اسکار» پسربچه ترسوی ۱۲ ساله در آرزوی انتقام است. او عاشق «الی» میشود که دختر منحصر بفردی است. این دختر از نور خورشید و همینطور خوردن غذا دوری می جوید. الی به اسکار توانایی انتقام میدهد اما وقتی پسر متوجه میشود که او باید برای زنده ماندن خون بقیه را بمکد در دو راهی انتخاب قرار میگیرد.
پس از گذشت چند سال از سرقت 4 میلیون یورویی از فرودگاه سوئد، اِستل(موآ گامِل) همسر تامی رئیس باند سرقت به همراه دختر کوچکش از سری لانکا به سوئد باز می گردد. اِستل به سراغ بابی (اُلا راپاسی) و مَت شرکاء تامی در سرقت می رود و تقاضای سهم تامی را می کند ...
داستان فردی به نام الکس که پس رد از پیشنهاد ازدواجش در سفری از لس آنجلس به ملبورن، استرالیا، جاییکه که قرار بود با نامزد جدیدش تعطیلات خوشی داشته باشد، تنها می شود...
نلی و سگش تعطیلات پاییزی را با عمویش هانیبال می گذرانند. با این حال، معلوم می شود که هانیبال آن طور که فکر می کرد زندگی آرامی ندارد و او یک مامور هیولا است...
یک هکر کامپیوتری بنام «لیزبت» و یک خبرنگار بنام «میکائل» در مورد یک باند قاچاق دختران تحقیق می کنند. در همین جریان لیزبت به سه قتل متهم می شود و از این رو می گریزد، در حالی که میکائل سعی دارد بیگناهی او را ثابت کند.
«لیزبت» بعد از اثابت گلوله به سرش، در بیمارستان بستری است و باید بعد از مرخصی از آنجا، به جرم انجام ۳ قتل محاکمه شود. در همین حال «میکائل» باید بی گناهی او را اثبات کند...
زلاتان ابراهیموویچ، متولد سوئد و فرزند دو مهاجر بالکانی است. او پس از سپری کردن دوران کودکی سخت خود، به مدت چند دهه تبدیل به قهرمان فوتبال سوئد می شود.
زنی جوان که به علت حمله ای در دوران کودکی قابلیت صحبت کردن را از دست داده،تمرین می کند تا از آنهایی که پس از ربوده شدن او را تنها گذاشتند انتقام بگیرد...