سینت لوییس ، سال 1903. وقتى « آلونزو اسمیت » ( ایمز ) ترفیع مىگیرد و مأمور مىشود تا به نیویورك برود ، هیچكس در خانوادهى او از این تغییر مكان خشنود نیست. « اسمیت » ابتدا بهرغم اكراه همه در تصمیم خویش مصر است اما سپس قبول مىكند تا همراه خانوادهدر سینت لوییس بماند.
داستان در مورد دختر دانش آموز دبیرستانی 17 ساله ای بنام «ریو» است که همواره بخاطر زیبایی اش در راس توجه همه بوده است، اما او به هیچ کسی جز خودش اهمیت نمی دهد...
"آتونی" بعد از یک پارتی قول می دهد تا "ژولیت" را از یتیم خانه نجات دهد. بعد از بیرون آمدن "ژولیت" مادرخوانده وی در تلاش است تا او را به یتیم خانه برگرداند اما برادر کوچکتر "آنتونی" برای نجات دادن "ژولیت" به او پیشنهاد ازدواج می دهد و او قبول می کند...
وقتی رئیس بازنشسته و پرحاشیه "جان سارتو" تلاش می کند جایگاه سابق خود را پس گرفته و دوستانش تصمیم به قتلش می گیرند، به یک صومعه پناه برده و به عنوان یک راهب مشغول بکار می شود و...
نیویورک، سال 1947. زن مهاجر لهستانی، «سوفی» ( استریپ ) از بازماندگان اردوگاه ها ی مرگ نازی هاست که پس از مهاجرت به امریکا تحت مراقبت مردی به نام «نیتان» ( کلاین ) قرار گرفته است. در حالی که «نیتان» تعادل روانی ندارد و خود «سوفی» نیز سخت درگیر خاطرات دردناک است.
دو دوست قدیمی بنام «زک» و «میری»، برای حل مشکلات مالی شان تصمیم می گیرند یک فیلم پ-رنو بسازند. اما در جریان آماده کردن این فیلم، پی می برند که حسی فراتر از آنچه قبلا فکر می کردند، به یکدیگر دارند...
هوبرت پسری همجنسگرا که در روحیه بی پروای نوجوانی خود گمشده، از مادرش به شدت متنفر است، او هر روز بین رابطه عشق و نفرت خود با مادرش بیشتر گم میشود تا اینکه مادرش او را ترک میکند، او پس از مدتی مادرش را در بانک سنت لارنس پیدا میکند، جایی که بزودی قتلی رخ خواهد داد ...
داستان فیلم در مورد یک مرد موفق نیویورکی است که از تراژدی شخصی رنج میبرد و به همین دلیل، در زندگیاش گوشهگیر شده و به انزوا رفته است. اما دوستاناش که خیلی برای او ارزش قائل هستند، قبل از اینکه همه چیز را از دست دهد، یک نقشه طرح میکنند تا او را نجات دهند. آنها او را به جایی میرسانند که بتواند حقیقت را ببیند…
جولیت به مادربزرگش نزدیک می شود تا برای کریسمس به آنجا برود، جایی که او با یک اسب به نام ردوو و گاوچران جوان که زندگی اش را تغییر می دهد، ملاقات می کند.