آنتونی سوپرانو جوان در یکی از پرآشوبترین دوران تاریخ نیوآرک در حال رشد و مرد شدن است، در حالی که گانگسترهای رقیب، خانواده خلافکار و قدرتمند دیمئو را در شهری که درگیر شورشهای نژادی است به چالش میکشند. «دیکی مالتیسانتی» که در این دوران سخت گرفتار شده، میکوشد وظایف شخصی و حرفهایاش را انجام دهد – مردی که آنتونی نوجوان را تحت تأثیر قرار میدهد و او را به یکی از قدرتمندترین خلافکارانی که میشناسیم تبدیل میکند.
این فیلم اقتباسی از رمان "رومر گودن" در سال هزار و نهصد و سی و نه است. در مورد گروهی از راهبه ها که در محیط وحشیانه یک کاخ قدیمی دور افتاده هیمالیا با چالش هایی روبرو هستند که آرزو دارند یک صومعه درست کنند.
زنی به جامعه ای بر می گردد که زمانی او را به خاطر احساسی که به دوست دوران کودکی اش داشته، ترد کرده بوده. حالا دوباره از مرزهای اعتقادی و جنسیتی خود می گذرد و احساساتش فوران می کند ...
مردی کلاهبردار بنام «ایروینگ روزنفیلد» (کریستین بیل) به همراه شریک انگلیسی اش «سیدنی پراسر» (ایمی آدامز)، مجبور می شود برای یک مامور پلیس فدرال بنام «ریچی دیماسو» (بردلی کوپر) کار کند. مامور دیماسو آن ها را مجبور می کند که وارد دنیای مافیا شوند...
این فیلم داستان زندگی مارگریت شانل (ملقب به کوکو شانل) را روایت می کند. کوکو شانل یکی از بزرگترین وزنه های دنیای مد فرانسه بود و در فیلم، زندگی او را پیش از اینکه به شهرت و ثروت برسد میبینیم...
"جولیا سندبرگ" همواره بر اثر ناپدید شدن دختر 3 ساله اش حدود 15 سال پیش، دچار آسیب های روانی می باشد. او خودش را از عزیزان و نزدیکانش دور نگه داشته، از جمله شوهرش...
سیدنی ولز یک نوازنده ویولن در یک گروه مطرح است که در دوران کودکی طی یک حادثه تلخ هنگام بازی با خواهر بزرگترش کور شده است و در حال حاضر با وجود کوری زندگی کاملا مستقلی دارد تا اینکه یک اهدا کننده قرنیه برای او پیدا میشود و پیوند قرنیه به خوبی انجام میشود و سیدنی بینایی خود را دوباره به دست می آورد ولی خوشحالی او بعد از این اتقاق زیاد طول نمیکشد چشمهای اهدایی به او چیزی فراتر از یک چشم معمولی هستند و چیزهایی را میبینند که برای سیدنی قابل درک نیستند و همین امر باعث میشود که سیدنی به دنبال هویت اهدا کننده قرنیه خود برود که در ادامه متوجه میشود که ...
«سانتیاگو مونز» یک بازیکن فوتبال است که در یکی از تیم های کوچک منطقه ای بازی می کند. استعداد او در بازی باعث می شود که خیلی زود شناخته شده و به یکی از تیم های مطرح لیگ برتر انگلستان انتقال یابد...
مردی که در کار خرید و فروش کارهای هنری است، برای دیدن بستگانش از شیکاگو به کاریلونای شمالی می رود، و طولی نمی کشد که آرامش خانه ی آن ها را بر هم میزند...
داستان درباره وین و آیلین هیز است که زندگی رویایی دارند. آنها دو فرزند خود را بزرگ کرده اند و کسب و کار خوبی هم از پایه راه اندازی کرده اند. در همین حین وین توسط فردی دزدیده می شود و در جنگل اسیر می گردد. مرد آدم ربا درخواست وجه برای آزادی وین دارد و ماموران FBI برای رسیدگی به پرونده وارد خانه وین و آلین می شوند و...
یک روانپزشک بنام «سم» ( کریستین بیل ) که به تازگی فارغ التحصیل شده است، به همراه نامزش «الکس» ( کیت بکینسیل ) برای اقامت به خانه مادرش می رود. تنها مشکل، وجود مادر سم در خانه است، زیرا او در حال آماده کردن یک آهنگ برای گروه موسیقی دوست پسر جدیدش می باشد و این موضوع گرچه برای الکس مهم نیست، اما سم را ناراحت می کند. در همین اوضاع است که سم به یک کار ورز اسرائیلی بنام «سارا» علاقه مند می شود...
هشت سال پس از حوادث پارک ژوراسیک، دکتر «آلن گرانت» به زندگی عادی خودش پرداخته و بدور از هر دایناسور زنده ای مشغول انجام تحقیقات روی فسیلهای دایناسورها است. اما متاسفانه کمبود پول برای تحقیقات باعث می شود که پیشنهاد یک بازرگان ثروتمند به نام «پائول کربی» را برای انجام یک پرواز کوتاه روی جزیره سورنا که دومین مرکز تحقیقاتی روی دایناسورها است را بپذیرد. چیزی که دکتر گرانت نمی داند اینست که کربی نیاز به کمک یک متخصص دایناسورها دارد تا به او و همسرش کمک کند که پسر ۱۴ ساله شان اریک را که با پاراگرایدل در جزیره سقوط کرده نجات دهند.
نیک گرفتار شده و به هر دری میزند به رویش بسته است. آه در بساط ندارد. او فکری به سرش می زند: اینکه از طریق دوست دختر جدیدش لیزا، می تواند به آسانی مبلغ بسیاری پول نقد به دست آورد. اما او فکرش را هم نمی کند که در این راه با گروه های گنگستری، آدم ربایی و قتل مواجه شود...
داستان در سال 1950 و درباره زندگی دو پسر است که به سه دختر یکی از نجیب زادگان محلی به نام "لیلوید ابوت" علاقه دارند."جسی" و "داگ" تنها در سه چیز مشترک هستند،خانواده خود،میز تنیس و تعقیب دختران "ابوت"...