جاستین از زندگی در خارج از کشور به امید ارتباط مجدد با دختر بیولوژیکی که برای فرزندخواندگی رها کرده بود باز می گردد. وقتی متوجه می شود پدرش کلبه خانوادگی را به خواهر ناتنی اش سپرده است، نقشه های او به هم می ریزد...
۱۳۰۰ سال پس از رویدادهای “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم”، اژدهایان اکنون فقط یک افسانه برای دنیای مدرن هستند. هنگامی که یک ناهنجاری زمین شناسی شکافی عظیم به عمق مایل ها را در سطح زمین باز می کند، دانشمندان از سراسر جهان در یک مرکز تحقیقاتی جدید جمع می شوند تا این پدیده مرموز را مطالعه کنند. بلافاصله پس از آن، گروهی از بچه های بازیگوش حقیقت را در مورد جایی که اژدهایان پنهان شده اند، کشف می کنند – رازی که آنها باید برای محافظت از آنچه کشف کرده اند نگه دارند.
کمیتهی پیوند اعضا، تنها یک ساعت وقت دارد تا تصمیم بگیرد که کدام یک از سه بیمار موجود، لیاقت پیوند قلب و ادامهی زندگی را دارد. آنها این تصمیم را با تمام مشکلات موجود، میگیرند و هفت سال بعد، با عواقب آن تصمیم سرنوشت ساز، دست و پنجه نرم میکنند...
"جورجینا" (جولیا استایلز) تازه عروسی است که همسر میلیاردرش "کنستانتین" در یک سانحه دریایی کُشته شده است. او پس از این رویداد تلخ، به بررسی زندگی شخصی همسرش می پردازد و متوجه خشونت، دروغ و قتل هایی می شود که زندگی او را احاطه کرده بودند....
داستان در مورد یک بچهی پرورشی است که خودش را از تمام خانواده هایی که تابحال با آنها بوده دور نگه میدارد. تا اینکه بالاخره یک روز تصمیم میگیرد با مادر واقعی اش در سن فرانسیسکو ملاقات کند، اما ...
یک وکیل جوان، مسئولیت بررسی پرونده مدیر اجرایی یک کمپانی دارویی را بر عهده میگیرد اما در این حین گرفتار پروندهای درباره باج خواهی و فساد خودش میشود ...
زن و شوهری همراه با دختر کوچکشان به جنوب آفریقا نقل مکان می کنند، جایی که پدرِ زن یک کارخانه دارد. طولی نمیکشد تا آنها توسط ارواح بچههای کوچک گرفتار می شوند که آنان را به تاریخچهی سیاه و رفتارهای شیطانی که در کارخانه اتفاق می افتاده، میبرد...
بعد از اینکه انیستیتوی روانی با مشکلات مالی مواجه می شود و محدودیت هایی در پذیرش بیماران بوجود می آید. معلم سابق، «پت سولیتانو» پیش والدین اش باز می گردد و تلاش می کند روابط اش را با همسر سابق اش بهبود ببخشد. وقتی او با تیفانی، یک دختر عجیب که او هم مشکلات خاص خودش را دارد آشنا می شود اوضاع پیچیده تر می شود...
مرد جوانی آرامش خود را از دست داده و به همراه همسر خود از شهر بزرگشان به یک شهر کوچکتر آمده اند. همچنین مرد جوان با یک زن جوان که دوست پسرش گم شده رابطه ای برقرار می کند که همین باعث می شود...
جیسون بورن مبتلا به فراموشی شده است و همچنان به دنبال نشانه هایی از گذشته و احتمالاً آینده اش می باشد و به همین دلیل به مسکو، لندن، پاریس و مادرید می رود تا آنچه را که می خواهد، بیابد و این در حالی است که وی تحت تعقیب یک تروریست نیز هست.
«کاترین» (استایلز) و «رابرت تورن» (شرایبر)، دیپلمات امریکایی، کودک نوزادی را به فرزندی قبول می کنند. اما «تورن» حقیقت را پس از چند سال و خیلی دیر می فهمید، این که کودک، پسر بچه ای به نام «دیمین» (دیوی - فیش پاتریک)، همان ضد - مسیحی است که قرن ها پیش در کتب مقدس از آن سخن به میان رفته است.
پس از مشکوک شدن شرکت بیمه به یک تصادف، آنها باهوش ترین بازپرس خود، "ایب هولت" را می فرستند تا هویت جسد را شناسایی کند. او متوجه می شود که قضیه مرتبط به خواهر مقتول است که با همسر و پسرش در کلبه ای فقیرانه در وسط ناکجا آباد زندگی می کنند...
دختر دانشجویی بنام «پگی مورگان» در دانشگاه با یک دانشجوی دانمارکی انتقالی عجیب و غریب بنام «ادوارد» آشنا می شود، و این دو با هم رابطه دوستی را آغاز می کنند...
اوایل دهه ی 1950، اوج دوره ی قدرت کمیته ی بررسی فعالیت های ضد امریکایی «سناتور مکارتی». استاد تاریخ هنر، «کاترین واتسن» (رابرتس) از کالیفرنیا به دانشکده ی ولزلی در نیوانگلند می رود. اما خیلی زود متوجه می شود که برخلاف انتظارش، آن بنیاد دانشگاهی معتبر در محافظه کاری غوطه ور است و یک انگشتر نامزدی به انگشت دختری جوان، بیش از تحصیل و آموزش درست و کامل، اهمیت دارد...
یک مرد زخمی توسط یک ماهیگیر از آب گرفته میشود. او که حافظهاش را از دست داده، از مامورینی که قصد جانش را دارند می گریزد و سعی دارد خاطراتش را به یاد آورد.
«سارا» آرزوی ستاره شدن در رقص باله را دارد، اما با مرگ ناگهانی مادرش تمام برنامه هایش بهم میخورد. او به همراه پدرش به محله سیاه پوست ها در طرف دیگر شهر نقل مکان و در مدرسه ای جدید شروع به تحصیل می کند. او که از معدود دانش آموزان سفید پوست آنجا است، با دختری بنام «کنیل» دوست شده و پس از مدتی با برادر او آشنا می شود...
«فرانکی مک گویر» (برد پیت) یکی از مخوف ترین تروریست های ایرلندی است که به آمریکا آمده تا اسلحه خریداری کند. او در این مدت در خانه «تام اومئارا» (هریسون فورد) زندگی می کند، که یک افسر پلیس است و هیچ چیز درباره هویت واقعی مهمانش نمی داند.