داستان نیک و جانین زندگی زناشویی خوبی دارند تا اینکه شوهر سابق ژانین سعی می کند آنها را از هم جدا کند. با از بین رفتن خاطرات نیک ، او باید تصمیم بگیرد که چه چیزی را قربانی می کند تا بتواند همه چیز را که دوست دارد حفظ کند - یا رها کند.
یک عاشقانه به ظاهر کامل که به خشونت تبدیل می شود و زن را در این رابطه مخفی می کند و در عین حال با پلیس همکاری می کند تا عشق قبلی او را به دادگاه بکشاند.
در آینده ای دور از انتظار، نسل بشر قدرت بینایی خود را از دست داده اند و جامعه باید راهی جدید برای ساختن، تعامل با یکدیگر، شکار و بقا پیدا کند. همه اینها زمانی که دوقلوهای به دنیا می آیند که قدرت بینایی دارند تغییر می کند.
هنگامی که لوسی و دانکن برای حفظ عمارت تاریخی با تمام مشکلات مبارزه می کند متوجه می شوند که در آغوش گرفتن گذشته ممکن است کلید حفاظت از آینده باشد و ....
داستان در بازه زمانی یک سال پس از حمله تروریسی به اودسا، تگزاس جریان دارد. این حمله باعث نابودی شهر شد و دولت کسانی را که دارای قدرتهای خارق العاده هستند را مقصر می داند بنابراین آنها مجبور به زندگی پنهانی و یا فرار شدند. دو مورد از این شورشیان به نامهای "لوک" و "جوآن" به دنبال انتقام دوستان از دست رفته خود هستند...
یک خانوم جوان که متولد اوایل قرن 20 ام می باشد، به وسیلهی یک حادثه عمرش پایان ناپذیر می شود. پس از سالها زندگی مجردی، حال او با مردی آشنا شده که ممکن است ارزش از دست دادن جاودانگی اش را داشته باشد...
بعد از اینکه حجمی متراکم به کره ی زمین برخورد می کند، جهت چرخش زمین دچار تغییراتی می شود. اکنون گروهی از مامورین دولت آمریکا به دنبال یک شبکه ماهواره ای گمشده هستند که احتمالا آخرین امید زمین برای نجات یافتن می باشد...
در حال حاضر کارآگاه ریگان Reilly و cleaning - woman، در حال تحقیق درباره ربودن پدر ریگان و یک راننده زن جوان درست قبل از تعطیلات بود. مسابقه ادامه دارد.
دونوان متیسون شخصیت اصلی فیلم مردی است میان سال، در حدود ۳۰ سال قبل او دختر بچه ای را از مرگ نجات می دهد و حالا داستان را برای همه بازگو می کند. او تلاش دارد که بگوید اتفاقات بدی در آینده رخ خواهد داد، اما کسی حرف او را باور نمی کند...
این فیلم بر اساس شایعه ای که در سال 2012 رواج یافته بود که دنیا به پایان می رسد، ساخته شده است. حال دو نفر یک تیم را تشکیل می دهند که از راز و رمز این معما سر در بیاورند...
"زوئی" دختر خانواده "گری استون" از ساکنان سیاره "کاپریکا" تنها شخصی از افراد خانواده است که به خدای یکتا اعتقاد دارد. او تصمیم دارد که به همراه همکلاسی هایش "لیسی" و "بن" به سرزمین "جمنون" فرار کند و فکر میکند که زندگی جدیدی در آنجا در انتظار اوست. او دختر بسیار باهوشی است و توانسته شبیه یا آواتار خود را بسازد. او آواتار خود را در کلوپ مجازی رها میکند و همراه دوستانش سوار قطار هوایی که به سمت "جمنون" میرود میشود. البته "لیسی" به همراه آنها نمیرود. "بن" طی یک ماجرای تروریستی قطار را منفجر میکند و "زویی" و جمعی از مردم در این حادثه تروریستی کشته میشوند. "لیسی" تنها کسی است که در مورد آواتار "زوئی" میداند. او از عینک دنیای مجازی استفاده میکند و به دیدار آواتار "زویی" میرود. آقای "گری استون" ، پدر "زویی" که یک مهندس روباتیک است به این ماجرا پی میبرد و "لیسی" را وادار میکند که او را پیش آواتار "زوئی" ببرد.
لوک گیبسون بعد از یک تصادف شدید جان سالم به در میبرد اما همسر باردارش کشته می شود . هنگامی ک لوک به هوش می آید کوچکترین خاطره ای را به یاد ندارد ولی به کمک یک امپلنت مغزی حالش رو به بهبود است و ...
زن جنگجویی بنام «الکترا» که بتازگی از مرگ نجات یافته، اکنون سعی دارد از یک پیرمرد و دخترش، در مقابل مامورانی که دارای قدرت های ماورای طبیعی هستند، محافظت کند...
املی یک دختر پولدار لوس است که دوست دارد همیشه مورد توجه باشد. یک روز او خود را در صندوق عقب یک ماشین پنهان میکند که وانمود کند او را دزدیده اند. بر حسب اتفاق ماشین توسط یک دزد به سرقت میرود...
درمانگر جنسی، اسپالدینگ گری، بسیار موفق است. زنان زیبا برای ملاقات با او در صف اند. او مشتریان خود را اغوا میکند و همه آنها از این بابت بسیار خوشحال اند. او یک روش مخفی دارد که ...