داستان عشقی اجاره ای است که تبدیل به عشقی واقعی می شود. از طرفی داستان دختری فقیر و پسری ثروتمند است که ماجراهای بسیاری را با خود به دنبال دارد. دختر داستان بخاطر احتیاج مالی پیشنهاد زن عموی پسر را پذیرفت و در شرکت او شروع به کار کرد. قرار بود که او پسر را عاشق خود کند و در ازای آن پول خوبی از زن عمویش بگیرد. اما کم کم این عشق رنگی واقعی به خود میگیرد و داستان ادامه می یابد.
کوزگون و دیلا بچه های دو تا دوست پلیس هستن که پدر دیلا به پدر کوزگون خیانت میکند و پدر کوزگون بخاطر اون به زندان میافته و کشته میشه و کوزگون و دیلا هم که دوست بودن از هم دور میافتن. کوزگون بعد از سال ها با یک هویت دیگه برای گرفتن انتقام پدرش برمیگردد و دیلا که یک وکیل موفق شده است به او کمک میکند…
حياتي سرکميسر ايده آليست که عاشق کارش است. سعي داره کلانتري ايکيرجيليک رو به يک کلانتري نمونه تبديل کنه.هر قسمت از کلانتري پرونده هاي جرم را با روش هاي منحصر به فرد خود حل ميکنه.ماموراي پليس زير دستانش که شخصيت هاي مختلفي دارن و عشق محالي که بعد از چند سال سر راهش اومده مشکلاي جديدي براي حياتي ايجاد ميکنه..
زندگي آرام حلوصي صاحب شرکت سوسيس به دلايل ناشناخته به هم ميخوره...يک صبح بيدار ميشه وقتي ميخواد آب حوض رو تميز کنه يک اتفاق جدي براش ميفته و از مرگ برميگرده و بعد از شروع ميکنه به بازجويي زندگي در گذشته مورد نفرين سه زن شده...از راننده و خدمتکارش آقا ياشار براي درست کردن اين موضوع نظر ميخواد تغيير اتفاقات غيرممکنه ولي بدون حلاليت طلبيدن از اين سه زن کارش جور نخواهد شد…