داستان در سال 1989 رخ می دهد که جشن هالووین آغاز شده و دو دوست بنام های "سم" و "جاش" که قرار است به زودی دوره دبیرستان را تمام کنند می خواهند در این شب هولناک تا می توانند لذت ببرند، اما در یکی از انبارهای نزدیک به خانه شان یک نیروی شیطانی بر میخیزد که شاید آخرین هالیوون این دو دوست باشد ...
چند دوست در حال مسافرت در جاده ای هستند که ناگهان پرنده ای به ماشین برخورده کرده و ماشین در کنار مزرعه ذزتی در کنار جاده متوقف می شود. حال که آنها به هوش آمده اند می بینند که یکی از دوستانشان ناپدید شده...
بتمن به کمک سرگرد جیم گوردون و دادستان جدید هاروی دنت، شهر را از وجود آخرین خانوادههای تبهکاری پاک می کند. همکاری این سه نفر ظاهرا موثر واقع میشود، اما طولی نمی کشد که خود را در مقابل هرج و مرج های یک تبهکار نو پا بنام جوکر، عاجز می بینند.
موضوع فیلم درباره اثرات مخرب جنگ و تاثیر ویرانگر آن بر روی عواطف و احساسات مردم است. در داستان جنگ بزرگی اتفاق می افتد، و پادشاه از تمامی جادوگران می خواهد تا در این جنگ او را همراهی کنند. اما جادوگری به نام هاول از این امر امتناع میکند و به مبارزه با بمب افکنهای جنگی بر میآید. در این میان دختری که او را دوست دارد سعی در باطل کردن طلسم هاول دارد که همان قلب هاول است و ...
یک موجود بالدار از هزار سال پیش تاکنون هر ۲۳ سال جان تازه می گیرد تا به مدت ۲۳ روز از بدن انسان هایی که قربانی او می شوند تغذیه کند. رویدادهای فیلم در آغاز روز ۲۲ اتفاق می افتد بطوریکه این موجود تنها ۲ روز مهلت دارد قربانیان بیشتری را از میان افراد بشر شکار کند. این موجود از قدرت شگرفی در پرواز سریع برخوردار است و برای اولین بار در قالب مترسکی در یک مزرعه ذرت ظاهر می شود که در انتظار شکار فرزند مردی است به اسم جک تاگرت . با ربودن این کودک، جک تاگرت در صدد انتقام از موجود بالدار می شود و …
پنج نفر از کمپ پندلتن یک خلبان و دخترش را میدزند و مجبورش می کنند تا به سمت مکزیک پرواز کند. در آنجا آنها به یک گورستان عجیب و غریب برخورد می کنند و اتفاقات وحشتناکی برایشان رخ می دهد...
در قرن هجدهم در انگلستان، یک سوارکار نقابدار مرموز معروف به "مترسک"، یک گروه شورشی را رهبری می کند تا شهر رامنی مارش را از ظلم و ستم پادشاه جورج سوم و گروهک های دزدان دریایی در امان نگه دارند ...
« دوروتى » ( گارلند ) که در مزرعه اى در کانزاس نزد خویشاوندانش زندگى میکند، در اثر گردبادى به سرزمین هایى بر فراز ابرها و آن سوى رنگین کمان میرود...
پادشاهی دیوانه بر شهر امرالد حکمفرمایی میکند و دوست دارد که دخترش شاهزاده گلوریا با شخصی به اسم گوگلی گو (گوگولی) ازدواج کند، ولی گلوریا عاشق پسر باغبان است.