زينب يکي از پنج فرزند خانواده ي اسن، که در يکي از محله هاي قديمي استانبول زندگي ميکنند هست. مراد از بچگي عاشق زينب بوده و کنان وارث يکي از خانواده ي اصيل و پولدار است. زينب بعد از پيشنهاد ازدواج مراد با کنان آشنا ميشود و بين دو راهي مي ماند. يک طرف راه مرادي که عاشق زينب هست ولي او آن را دوست ندارد و يک طرف راه کناني که حتي اگر بخواهد نميتواند در مقابل جذبه ي او بايستد. زينب که در انتخاب بين يک لنگر گاه امن و يک درياي آزاد و بي کران در تردد هست به شناخت و بازپرسي دوباره ي عشق مي پردازد. دشمني بين کنان و مراد رفته رفته بالا مي گيرد و زينب بين آن ها مي ماند. عشق وغرور، قصه ي زينب هست که تلاش ميکند بين دشمني کنان و مورات زنده بماند.