ترزا زني جوان و متواضع از سينالوا مکزيک بود، او کارش صرافي بود و عاشق مردي بود که براي او انتخاب مناسبي نبود. ترزا مندُزا، از يک دختر مکزيکي و روستايي بي گناه به قدرتمند ترين زن در دنياي پر از خطر قاچاق مواد مخدر در اروپا تبديل مي شود. مندزا ياد مي گيرد که غريزه بقا، ياد گرفتني نيست بلکه زماني که اصلاً انتظار نداريد اين غريزه شما را تحت کنترل خودش قرار مي دهد . مندزا حتي در خواب هم نمي ديد که روزي تبديل به يک ملکه شود بنابراين شايد در آن روز مهم وقتي تلفن زنگ خورد اين غريزه اش بود که کمکش کرد تا متوجه شود که زندگي ساده اش به پايان رسيده ويک زندگي تازه و فوق العاده در انتظار اوست. عشقش، خلبان ال گويرو داويلا، به خاطر زير پا گذاشتن قوانين و فاش کردن رازهايي کشته شده بود و در اين بين مرگ خودش نيز رقم مي زند. فرار از شهر کوچکش کاليکان، از ساحل مکزيک تا سواحل اسپانيا، اورا تبديل به ملکه کوکايين در سواحل جنوبي اسپانيا کرد. گسترش کار او در سه قاره و چگونگي روابط او با مردهايي که در زندگي اش بودند باعث شد تا او نگران جانش باشد.. “ملکه جنوب” تا وقتي که انتقام مرگ ال گويرو را نگيرد آرام نمي نشيند و بالاخره برگ آخر داستان زندگي اش را خود رقم مي زند …