ما بالي براي پرواز نداريم و بجاش روياهايي داريم و بعضي از واقعيت ها از روياها هم با ارزشترن... مارال دختري با آرزوهاي بزرگ هست که در يه شرکت بزرگ مشغول به کار هستش . مارال در بخش بوفه اين شرکت بزرگ کاره مي کنه . پسر صاحب شرکت که در خارج از کشور تحصيل کرده عاشق مارال ميشه ولي مارال عاشق پسري ميشه که در همون شرکت و در بخش شکلات سازي مشغول به کاره . و اين پسر کسي نيست جزء سارپ ، مارال با آرزوهاي خودش به زندگيش ادامه ميده و روياي مدير شدن رو در سر داره ولي سارپ با گذشته ي خودش زندگي مي کنه و يه پسر خود جوش و فعال و البته کمي طغيان گر ، سارپ نيز از مارال خوشش مياد ولي