“حسين کوچ اوغلي” مؤسس هتل هاي “کوچ اوغلي” بعد يه سکته ي قلبي براي دلبستگي مجدد به زندگي از نوه اش “فريد” ميخواد نوه اي که سالها قبل ازش سرپرستي نکرد رو پيدا کنه.. فريد به خاطر پدربزرگش هر راهي رو امتحان ميکنه ولي نميتونه “اجه” رو پيدا کنه براي برآورده کردن آخرين خواسته ي پدربزرگش حرف دوست دخترش رو قبول ميکنه که يه نوه ي قلابي پيدا کنه و به پدربزرگش نشون بده “پري”،نوه ي قلابي، به خاطر بدهي هاي پدرش به يه رباخوارا، اين پيشنهاد رو قبول ميکنه ولي حتي براي پري که ميتونه هزار تا دروغ مصلحتي بگه گول زدن يه پيرمرد باعث عذاب وجدانش ميشه.. اين بازي که به خاطر چند ساعت بود با بدست اومدن سلامتي پدربزرگ سخت تر ميشه و پري و فريد عاشق هم ميشن به نطرتون اول کي عاشق ميشه؟